ترنم...

لحظه ای نظر؛ پوزخندی؛ و... گذر

ترنم...

لحظه ای نظر؛ پوزخندی؛ و... گذر

ورود...

وقتی نوشته های دیگران را خواندم برای شروع تصمیم گرفتم بنویسم:

از یک قلب شکسته که تیری از میانش رد شده و خاطرات دفتر مشق بچگی مان بود...

یا از خاطرات یک عشق خشکیده ُ که در هنگام نوشتن اشک و آب دماغم بر روی نوشته هایم بریزد و زیر سیگاری را پر کنم

از لاشه های سیگار...

...که مثلا غزاله خط خطی هایم را بخواند و بفهمد دوستش دارم یا نیلوفر با اون دماغ آویزون عاشقم بشود یا هزار اتفاق هیجان

انگیز دیگر...

و در نهایت تصمیم گرفتم همه استعداد شگرفم را یکجا خرج نکنم ُ پس تراوشات این همه نبوغ را در بالا خشک کنید تا بعد!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
محبوبه چهارشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:05

حیف که ۲۸ تیر شروع کردی!اگه ۲۶ تیر شروع می کردی خوش یمن تر بود...آخه ۲۶ تولد منه ((;

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد