ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
منم!
اینجا ! بلند > سیاه > مست
و دست هایم سرخ است
از داغی خون رحم یک زن نابالغ
منم!
اینجا! بی صدا >بی لبخند >
و مغزم یوسیده
از نشئه خاموش این گرد
منم!
اینجا! تا ابد>
و به همه مردانی که هر شب در میهمانی بکارت عشق من
به دیدار سبیده می روند
سلام میکنم!
و دیگر من هم نیستم...
چند سالی بعدِِ؛ در شبی سرد یا روزی گرم ( چه فرق دارد؟) زنی مست ؛ در بستر یک مرد
... آرمیده
با دو یا سه فرزند همسان؛
و خیس از تکان های تکراری یک هماغوشی نکراری؛
چشم هایش را خواهد بست و فکر خواهد کرد
پسرکی را خواهد دید که روزی داغی نوزده سالگی خود را با او پیموده بود...
شاید.