ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
می نوش می نوش و باده پرست
کزین جام
قبل از تو بسی گشته اند مست
چشم بگشای و ببین که در بر خویش
جز اشک و ناله ات نیست امشب... هست؟
آن کس که تو او را خدای خواندی
خود بنده بود و با خدای بار سفر بست
چون مست شدی و باده افزون شد
خون رزان باید ریخت؟
جام را باید شکست؟
بگذر راوی تو از از این باده و می ننوش هرگز
امشب که در این چشم ترت اشکی هست
فردا که خاک بر لبم بوسه می زند سرد
بر لب کیست داغی آن لب باده پرست؟
.......... .
valla man nazare khasi nadaram,faghat mikhastam begam tavalodet mobarak......